گسترش سرزمین ها
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
گسترش سرزمین ها

اون موقع ها ماشین ک نبود!!!مجبور بودم با اسبم اینور اونور برم.

سوار اسبم میشدم و ب سرزمین های مختلف سفر میکردم.

راه خیلی طولانی بود. منم آدمی نیسم ک دروغ بگم ک اصن استراحت نمیکردم.

چرا مثلا هر24ساعت نیم ساعت میخوابیدم و ب راهم ادامه میدادم.

وقتی میرسیدم به ی سرزمین کلی ب مردمش کمک میکردم برا اینکه بزرگ بشه سرزمینشون .

بعد از مدتی ریش سفیدای اون سرزمین تصمیم میگرفتن ک منو مالک اون سرزمین قرار بدن.

و ب من ی لقب میدادن مثل آرش،حسین خان و ...

من ک نمیتونسم برای همیشه توی اون سرزمین بمونم مجبور میشدم ک از اونجا برم.

خلاصه ما همینطوری از این سرزمین ب اون سرزمین میرفتیم و گسترش میدادیم سرزمین هاشونو...

(مطلب بدن تغییر از حسین گفته شده)




برچسب ها : ,,,,,,,,,
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید: برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







<-Text1->

فرید